ماهان احمدی حیدریماهان احمدی حیدری، تا این لحظه: 5 سال و 9 ماه و 1 روز سن داره

ثبت بهترین لحظات زندگی پسرم

اولین تجربه شنا در دریا

امروز بیست وشش تیرماه است،عصر آقا جون به خانه مان آمدند .شما مثل همیشه با دیدن آقاجون نق ونوق کردی و شروع به دست وپا زدن کردید که شمارا برای گردش بیرون ببرد.،شما عاشق ماشین سواری و گشتن در خیابانها ودیدن چراغها وماشینهای درون خیابان در شب هستید، آقا جون به من گفتند شما را آماده کنم تا باهم بیرون برویم .وقتی سوار ماشین شدیم از خوشحالی قههقه میزدی و من آقاجون با خنده های شما میخندیدم تا اینکه آقا جون یهویی تصمیم گرفتند شما را به دریا ببرند ،ماهان گلی شما با دیدن دریا و حجم آب با تعجب وحیرت به دریا نگاه میکردی اول میترسیدی به سمت دریا بروی ،آقا جون کم کم شما را بسمت آب بردند وشما حالا دیگر نه تنها از دریا نمیترسیدی بلکه تقلا میکردی که به سمت جل...
26 تير 1398

هدیه تولد آقا جون و مادر جون

نازنین پسرم،تیرماه فصل شروع گرما و شرجیهای طاقت فرسا است این چند روز هوا بشدت گرم شده است بنابراین دیگر نمیتوانم شما را برای گردش به پارک ببرم. . چند روزی بود خاله سوده در بیمارستان شیراز بستری شده بودند و ما همگی نگران حال او بودیم من و شما بناچار یک هفته تنها در بوشهر ماندیم  و هنگامی که به سرکار میرفتم ،خاله کتی جان زحمت می کشیدند و از شما نگهداری می کردند ظهر که از سرکار برمی گشتم خاله جانم، با چه شوق وذوقی از شیرینکاری و شیطنتهای شما تعریف میکردند. دیروز عصر به همراه دخترعمه ام نازی خانم و خاله راحله برای دیدن خاله سوده به شیراز رفتیم. بعدا از ملاقاتی با آقاجون برای  خرید رفتیم، آقا جون و مادر جون از پیش برای تو...
7 تير 1398

سفر دوباره بابا محمد

بعد از برگشتن ازسفر بابا محمد اعلام آمادگی خود را برای شروع به کار در کشتیرانی اعلام کردند. روز بیست و دوم خرداد از کشتیرانی تماس گرفتند . بابا محمد روز بیست و چهارم خرداد با آقا جون به سمت عسلویه حرکت کردند تا از انجا سوار کشتیBASKAR شوند .من و بابا محمد بسیار ناراحت و دلگیر بودیم .این اولین سفر بابا محمد بعد از تولد شما بود و برای هردو ما جدایی و دوریی با وجود شما بسیار سخت بود و بیشتر از همه بابا محمد از این دوری دلگیر بودند و مدام به فکر شما بودند که تو این مدت نیستند تا شیطنت و بازیگوشی های شما ر از نزدیک ببیند ولی خوب چاره ای نبود و بابا محمد بلاخره باید برای مدتی از ما دور میشدند .هنگام خداحافظی من و بابا محمد با وجود مقاومتهای زیاد ن...
1 تير 1398
1